اعتراف شیطان
اعتراف شیطان
سخن شیطان به حضرت نوح که مرا در سه جا یاد کن :
جابر از امام باقر (علیه السلام) نقل میکند که فرمود: چون نوح براى نفرین به قومش خدا را خواند، شیطان نزد او آمد و گفت: اى نوح! تو را نزد من حقى است، میخواهم عوض آن را بدهم. نوح گفت: به خدا سوگند که براى من بسیار ناگوار است که حقى بر تو داشته باشم، آن حق چیست؟ گفت: آرى، تو نزد خدا به قوم خود نفرین کردى و آنان را غرق ساختى و کسى نماند که من گمراهش کنم، و من در راحتى هستم تا اینکه نسل دیگرى به وجود آید و آنها را گمراه سازم. نوح گفت: چگونه میخواهى به من عوض بدهى؟
شیطان گفت: مرا در سه جا یاد کن که در آن سه جا به بنده از هر وقتى نزدیکترم: هنگامى که غضب کردى مرا به یادآور و هنگامى که میان دو نفر قضاوت میکنى مرا به یادآور و هنگامى که با زنى همنشین شدى و کسى با شما نبود، مرا به یاد آور. (الخصال/ترجمه جعفرى/ج1/167)
-------------------------------------------------------------------------------
[1] الشورى : 37 «وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ»
و هنگامى که [به مردم] خشم مىگیرند، راه چشم پوشى و گذشت را برمىگزینند.
[2] النساء : 58 «وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیراً»
و هنگامى که میان مردم داورى مىکنید، به عدالت داورى کنید. یقیناً [فرمان بازگردانیدن امانت و عدالت در داورى] نیکو چیزى است که خدا شما را به آن موعظه مىکند بىتردید خدا همواره شنوا و بیناست.
[3] پیامبر گرامی اسلام - صلوات الله علیه - فرمود:
ألا لا یخلونّ رجل بامرأة إلّا کان ثالثهما الشّیطان.
بدانید که هیچ مردى با زن نا محرم خلوت نمىکند، جز آن که سومى آن ها شیطان است.
پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحة، ص 247
خوب است به این حکایت که در زمان امام صادق - سلام الله علیه - اتفاق افتاده است، توجه جدی کنیم:
محمّد طیّار گفته است: وارد مدینه شدم و منزلى مىطلبیدم تا اجاره کنم. به خانهاى وارد شدم که داراى دو اطاق بود و درى میان آن دو قرار داشت و در یکى از آن ها زنى زندگى مىکرد. آن زن به من گفت: این اطاق را اجاره کن. گفتم: این دو اطاق به هم راه دارد و من جوان هستم و تو نیز جوانى و صلاح نیست. زن گفت: تو اجاره کن، من در را مىبندم. من پذیرفتم و متاعم را به آن جا بردم. بدو گفتم: در را ببند. گفت: از این جا نسیم مىآید، بگذار باز باشد. گفتم: من و تو هر دو جوان هستیم، در را ببند. گفت: تو در اتاقت بنشین و من در اطاق خود، نزد تو نمىآیم و به تو نزدیک نمىشوم و از بستن در سر باز زد. من خدمت امام صادق - علیه السّلام - رسیدم و ماجرا را عرض کردم و پرسیدم مىتوانم آن جا بمانم؟ فرمود: از آن جا به جاى دیگر برو؛ زیرا هیچ مرد و زنى در مکانى خلوت نکنند، مگر آن که شیطان سومى آن ها باشد.
شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ترجمه علی اکبر غفارى، ج 4، ص 343، انتشارات نشر صدوق.
موفق باشید