بسته کامل ویژه شهادت امام باقر علیه السلام
شرح حدیث امام باقر علیه السلام از زبان امام خامنه ای
یا جابِرُ الدُّنیا عِندَ ذَوِی الاَلبابِ کَفَیءِ الظِّلالِ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ اِعزازٌ لِاَهلِ دَعوَتِهِ الصَّلاةُ تَثبیتٌ لِلاِخلاصِ وَ تَنزیهٌ عَنِ الکِبر.(۱)ای جابر دنیا نزد صاحبان خرد مانند سایه بعد از ظهر است و کلمه لا اله الا الله برای اهلش عزت است و نماز محگم کننده اخلاص بوده و دور کننده کبر و خود برتر بینی است.
یا جابِرُ الدُّنیا عِندَ ذَوِی الاَلبابِ کَفَیءِ الظِّلال
[عمر] مثل سایه است؛ فَیء، آن سایهی بعد از زوال [روز] را میگویند. همچنان که این سایه اعلام پایان روز است و هر لحظه به لحظهای که این سایه طولانی میشود، نشان میدهد که روز دارد تمام میشود. این عمر ما هم همین جور است. اینجا «دنیا» یعنی عمر من و شما که مثل همین سایه است؛ هر چه این سایه طولانیتر میشود، معنایش این است که به آن آخِر داریم نزدیکتر میشویم. بعضیها از اینکه سالِ گذشته تمام شد، سال نو شروع شد، خوشحال میشوند؛ خب، عیبی هم ندارد، چون عید است و خوشحالی اشکال ندارد امّا توجّه به این نکته هم لازم است: سال که تمام میشود، یعنی عمر ما تمام میشود؛ [در واقع] این عمر ما است که دارد به پایان میرسد، به این توجّه باید کرد. پیر و جوان هم ندارد؛ البتّه احتمال سر رسیدن اجل در مورد افراد پیر و مسن قهراً بیشتر است امّا جوانها هم هستند. ما در همین بحث خودمان، جمع خودمان بعضی جوانها را داشتیم که سالهای زیادی از سنین کنونیِ ما کمتر بودند، از دنیا رفتند؛ به این باید توجّه کرد که هر چه میگذرد، در واقع دارد به آن انتها نزدیک میشود.
لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ اِعزازٌ لِاَهلِ دَعوَتِه
بعد فرمود کلمهی لاالهالّااالله [یعنی] کلمهی توحید، اعزاز اهل دعوتِ لاالهالّااالله است؛ چرا؟ برای خاطر اینکه وقتی شما میگویید لاالهالّااالله، عبودیّت غیرخدا را نفی میکنید. مشکل اساسی مردم در طول تاریخ، عبودیّت غیر خدا بوده؛ [مثل] بندهی فرعونها بودن؛ الان هم همین جور است: بندهی پول، بندهی مقام، بندهی شهوت، بندهی قدرتهای بزرگ. وقتی شما میگویید لاالهالّااالله، یعنی من فقط یک معبود دارم؛ نه پول را عبادت میکنم، نه مقام را عبادت میکنم، نه امپراتور را عبادت میکنم، نه فرعون را عبادت میکنم. عبادت هم صرفاً این نیست که انسان تقدیس بکند طرف را؛ نه، ممکن است اصلاً قبول هم نداشته باشد در دلش آن را، امّا عبادتش بکند! عبادت یعنی اطاعت کردن با همهی وجود؛ این عبادت است. پس وقتی که ما میگوییم لاالهالّااالله، در واقع داریم یک مایهی عزّت را برای خودمان تأمین میکنیم؛ یعنی «وَالاَغلـّْلَ الَّتی کانَت عَلَیهِم»،(۲) خودمان را از این اغلال داریم رها میکنیم.
اَلصَّلاةُ تَثبیتٌ لِلاِخلاص
بعد فرمود نماز هم این خصوصیّتها را دارد که اوّلاً تثبیت اخلاص است، یعنی برای خدا کاری انجام دادن؛ چون نماز، ذکر خالص خدا است و هیچ چیزی مخلوطش نیست و از اوّلی که انسان تکبیرةالاحرام را میگوید، مشغول ذکر الهی است؛ [البتّه] اگر توجّه و حضور داشته باشد؛ حالا ما که حواسمان گاهی پرت بشود که هیچ؛ آن کسی که حضور قلب دارد و خود را حاضر در مقابل خدای متعال میداند، [نماز او] یکسره ذکر خدا است؛ هم با لفظ، هم با عمل. ایستادن در مقابل خدا، رکوع کردن در مقابل خدا، سجودکردن در مقابل خدا، دست بلندکردن به دعا در مقابل پروردگار، ذکر خالص است و اخلاص را در دل انسان زیاد میکند. این یک [مطلب].
وَ تَنزیهٌ عَنِ الکِبر
کبر را هم از انسان [دور میکند؛ چون] انسان به خاک میافتد دیگر. البتّه حواسمان جمع باشد که در این نمازهایی که میخوانیم، بخصوص حالا بعضیها از ماها که مثلاً فرض کنید امام جماعتیم و یک جمعیّتی پشت سرمان نماز میخوانند، این از آن حالتِ به اصطلاح به خود گرفتن عنوان، آن حالتِ اَشِر و بَطَر(۳) خارج بشود؛ لَم اَخرُج اَشَراً وَ لا بَطَرا؛(۴) در حال نماز، انسان گاهی اوقات تصوّر کند که حالا این منم که دارم میخوانم و همهی این پانصدنفر، هزار نفر، ده هزار نفر پشت سر من [هستند]؛ این حالت به وجود نیاید. اگر این طور شد خودِ این مؤیّد کبر است؛ اگر این حالت نبود، آن وقت ضدّ کبر است؛ برای خاطر اینکه تعظیم است، تکریم است، به خاک افتادن است.
۱) امالی طوسی، مجلس یازدهم، ص ۲۹۶؛ «ای جابر! عمر مانند سایه گذرا است؛ کلمهی توحید، مایهی عزّت اهل توحید است؛ نماز تثبیتکنندهی اخلاص و دورکنندهی کبر است.»
۲) سورهی اعراف، بخشی از آیهی ۱۵۷؛ «... و از [دوش] آنان قید و بندهایى را که بر ایشان بوده است برمىدارد ...»
۳) تکبّر، غرور، خودپسندی
۴) امالی طوسی، مجلس سیزدهم، ص ۳۷۱
مختصری از زندگی امام باقر علیه السلام
نام مبارک امام پنجم محمد است، لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است، بدین جهت که دریاى دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا کرد، در این نوشتار مروری داریم بر زندگینامه این اختر تابناک آسمان ولایت.
القاب دیگرى مانند شاکر و صابر و هادى نیز براى آن حضرت ذکر کردهاند که هریک بازگوینده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است.
کنیه امام ابوجعفر بود. مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى (ع) است. بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن (ع) و از سوى پدر به امام حسین (ع) میرسید.
پدرش حضرت سیدالساجدین، امام زینالعابدین على بن الحسین (ع) است. تولد حضرت باقر (ع) در روز جمعه سوم ماه صفر سال ۵۷ هجرى در مدینه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیدالشهداء کودکى بود که به چهارمین بهار زندگیاش نزدیک میشد.
دوران امامت امام محمدباقر (ع) از سال ۹۵ هجرى که سال درگذشت امام زینالعابدین (ع) است آغاز شد و تا سال ۱۱۴ ه . یعنى مدت ۱۹ سال و چند ماه ادامه داشته است.
در دوره امامت امام محمدباقر (ع) و فرزندش امام جعفرصادق (ع) مسائلى مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسى و ظهور سرداران و مدعیانى مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و دیگران مطرح است، ترجمه کتابهاى فلسفى و مجادلات کلامى در این دوره پیش میآید و عدهاى از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا میشوند.
قاضیها و متکلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحب قدرتان پدید میآیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را ـ بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسیر مینماید و تعلیمات قرآنى - به ویژه مسأله امامت و ولایت را که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا افکار بسیارى از حقطلبان را به حقانیت آل على (ع) متوجه کرده بود و پرده از چهره زشت ستمکاران اموى و دین به دنیافروشان برگرفته بود، به انحراف میکشاندند و احادیث نبوى را در بوته فراموشى قرار میدادند.
برخى نیز احادیثى به نفع دستگاه حاکم جعل کرده و یا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون میکردند.
اینها عواملى بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنها بایستند.
بدین جهت امام محمدباقر (ع) و پس از وى امام جعفرصادق (ع) از موقعیت مساعد روزگار سیاسى براى نشر تعلیمات اصیل اسلامى و معارف حقه بهره جستند و دانشگاه تشیع و علوم اسلامى را پایهریزى کردند.
زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقى تعلیمات پیامبر(ص) و ناموس و قانون عدالت بودند و میبایست به تربیت شاگردانى عالم و عامل و یارانى شایسته و فداکار دست یازند و فقه آل محمد (ص) را جمع و تدوین و تدریس کنند.
به همین جهت محضر امام باقر (ع) مرکز علماء و دانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود.
در مکتب تربیتى امام باقر (ع) علم و فضیلت به مردم آموخته میشد.
ابوجعفر امام محمد اقر (ع) متولى صدقات حضرت رسول (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و پدر و جد خود بود و این صدقات را بر بنىهاشم و مساکین و نیازمندان تقسیم میکرد و اداره آنها را از جهت مالى به عهده داشت.
امام باقر (ع) داراى خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامى بود. سیرت و صورتش ستوده بود.
پیوسته لباس تمیز و نو میپوشید. در کمال وقار و شکوه حرکت میفرمود.
از آن حضرت میپرسیدند: جدت لباس کهنه و کم ارزش میپوشید، تو چرا لباس فاخر بر تن میکنى؟ پاسخ میداد: مقتضاى تقواى جدم و فرماندارى آن روز که محرومان و فقرا و تهیدستان زیاد بودند چنان بود.
من اگر آن لباس بپوشم در این انقلاب افکار نمیتوانم تعظیم شعائر دین کنم. امام پنجم (ع) بسیار گشادهرو و با مؤمنان و دوستان خویش برخورد بود.
با همه اصحاب مصافحه میکرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق میفرمود. در ضمن سخنانش میفرمود: مصافحه کردن کدورتهاى درونى را از بین میبرد و گناهان دوطرف ـ همچون برگ درختان در فصل خزان ـ میریزد.
امام باقر (ع) در صدقات و بخشش و آداب اسلامى مانند دستگیرى از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین و عیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینى کمال مواظبت را داشت.
میخواست سنتهاى جدش رسول الله (ص) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقى را به مردم تعلیم نماید.
در روزهاى گرم براى رسیدگى به مزارع و نخلستانها بیرون میرفت و با کارگران و کشاورزان بیل میزد و زمین را براى کشت آماده میکرد.
آنچه از محصول کشاورزى ـ که با عرق جبین و کد یمین ـ به دست میآورد در راه خدا انفاق میفرمود.
بامداد که براى اداى نماز به مسجد جدش رسولالله (ص) میرفت، پس از گزاردن فریضه مردم گرداگردش جمع میشدند و از انوار دانش و فضیلت او بهرهمند میگشتند.
مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهاى دیگر اسلامى در واژگون جلوه دادن حقایق اسلامى - با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خود فروخته - کوشش بسیار کردند.
ناچار حضرت سجاد (ع) و فرزند ارجمندش امام محمدباقر (ع) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهاى بیسابقه آل ابوسفیان که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت (ع) توجه کردند، در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسئله امامت و رهبرى که تنها شایسته امام معصوم است، سعى بلیغ کردند و معارف حقه اسلامى را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایى رسید که فرزند گرامى آن امام، حضرت امام جعفر صادق (ع) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پایهگذارى کرد و احادیث و تعلیمات اسلامى را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد.
امام سجاد (ع) با زبان دعا و مناجات و یادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منکر و امام باقر (ع) با تشکیل حلقههاى درس زمینه این امر مهم را فراهم کرد و مسائل لازم دینى را براى مردم روشن فرمود.
رسول اکرم اسلام (ص) در پرتوی چشم واقعبین و با روشنبینى وحى الهى وظایفى را که فرزندان و اهل بیت(ع) گرامیاش در آینده انجام خواهند داد و نقشى را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت ضمن احادیثى که از آن حضرت روایت شده تعیین فرموده است.
چنان که در این حدیث آمده است: روزى جابر بن عبدالله انصارى که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده بود به محضر حضرت سجاد (ع) شرفیاب شد.
صداى کودکى را شنید پرسید کیستى؟ گفت من محمد بن على بن الحسینم، جابر گفت: نزدیک بیا، سپس دست او را گرفت و بوسید و عرض کرد: روزى خدمت جدت رسول خدا (ص) بودم. فرمود: شاید زنده بمانى و محمدبن على بن الحسین که یکى از اولاد من است ملاقات کنى. سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حکمت دهد. علم و دین را نشر بده.
امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینى و تعلیم حقایق قرآنى و احادیث نبوى (ص) پرداخت.
این جابر بن عبدالله انصارى همان کسى است که در نخستین سال بعد از شهادت حضرت امام حسین (ع) به همراهى عطیه که مانند جابر از بزرگان و عالمان باتقوا و از مفسران بود، در اربعین حسینى به کربلا آمد و غسل کرد و در حالى که عطیه دستش را گرفته بود در کنار قبر مطهر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد.
بارى، امام باقر علیهالسلام منبع انوار حکمت و معدن احکام الهى بود.
نام نامى آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت و کلمات قصار و اندرزهایى همراه است که به ویژه در ۱۹ سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانشاندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است.
بنا به روایاتى که نقل شده است در هیچ مکتب و محضرى دانشمندان خاضعتر و خاشعتر از محضر محمد بن على (ع) نبودهاند.
در زمان امیرالمؤمنین على (ع) گویا مقام علم و ارزش دانش هنوز -چنان که باید - بر مردم روشن نبود، گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگناى حیات مادى بیرون ننهاده و از زلال دانش علوى جامى ننوشیده بودند و در کنار دریاى بیکران وجود على (ع) تشنه لب بودند و جز معدودى معدود قدر چونان گوهرى را نمیدانستند.
بیجهت نبود که مولاى متقیان بارها میفرمود: سلونى قبل از تفقدونى پیش از آنکه من را از دست بدهید از من بپرسید و بارها میگفت: من به راههاى آسمان از راههاى زمین آشناترم.
ولى کو آن گوهرشناسى که قدر گوهر وجود على را بداند؟ اما به تدریج به ویژه در زمان امام محمد باقر (ع) مردم کمکم لذت علوم اهل بیت(ع) و معارف اسلامى را درک میکردند و مانند تشنه لبى که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد، زلال گواراى دانش امام باقر (ع) را دریافتند و تسلیم مقام علمى امام (ع) شدند و به قول یکى از مورخان مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکرکشى متوجه فتح دروازههاى علم و فرهنگ شدند.
امام باقر (ع) نیز چون زمینه قیام بالسیف (قیام مسلحانه) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبود حماسه آفرینان - فراهم نبود از این رو نشر معارف اسلام و فعالیت علمى را و هم مبارزه عقیدتى و معنوى با سازمان حکومت اموى را از این طریق مناسبتر میدید و چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود به فعالیتهاى ثمربخش علمى در این زمینه پرداخت.
اما بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او - در ابعاد و مرزهاى مختلف - بر ضرر حکومت بود مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار میگرفت.
در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفى شورش (علیه دستگاه) غافل نبود و از راه دیگرى نیز آن را دامن میزد و آن راه تجلیل و تأیید برادر شورشیاش زید بن على بن الحسین بود.
روایاتى در دست است که وضع امام محمد باقر (ع) که خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فکرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصیل اسلامى و جهانبینى خاص قرآن و تنظیم مبانى فقهى و تربیت شاگردانى مانند امام شافعى و تدوین مکتب داشته موضع انقلابى برادرش زید را نیز تأیید میکرده است چنانکه نقل شده امام محمدباقر (ع) میفرمود: خداوندا پشت من را به زید محکم کن و نیز نقل شده است که روزى زید بر امام باقر (ع) وارد شد، چون امام (ع) زید بن على را دید، این آیه را تلاوت کرد: یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداءلله.
یعنى: اى مؤمنان، بر پاى دارندگان عدالت باشید و گواهان خداى را.
آنگاه فرمود: انت و الله یا زید من اهل ذلک، اى زید، به خدا سوگند تو نمونه عمل به این آیهاى.
میدانیم که زید برادر امام محمدباقر (ع) که تحت تأثیر تعلیمات ائمه (ع) براى اقامه عدل و دین قیام کرد.
سرانجام علیه هشام به عبدالملک اموى، در سال ( ۱۲۰ یا ۱۲۲ ) زمان امامت امام جعفر صادق (ع) خروج کرد و دستگاه جبار ناجوانمردانه او را به قتل رساند.
بدن مقدس زید را سالها بر دار کردند و سپس سوزانیدند. و چنانکه تاریخ مینویسد: گرچه نهضت زید نیز به نتیجهاى نینجامید و قیامهاى دیگرى نیز که در این دوره به وجود آمد از جهت ظاهرى به نتایجى نرسید ولى این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع موجب تحرک و بیدارى و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاک شیعه را در جوشش و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه دادهاست.
امام باقر (ع) و امام صادق (ع) گرچه به ظاهر به این قیامها دست نیازیدند که زمینه را مساعد نمیدیدند ولى در هر فرصت و موقعیت به تصحیح نظر جامعه درباره حکومت و تعلیم و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار که نوعى دیگر از مبارزه است دست زدند.
چه در این دوره حکومت اموى رو به زوال بود و فتنه عباسیان دامنگیر آنان شده بود از این رو بهترین فرصت براى نشرافکار زنده و تربیت شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حکومت پیش آمده بود و در حقیقت مبارزه سیاسى به شکل پایهریزى و تدوین اصول مکتب - که امرى بسیار ضرورى بود - پیش آمد.
اما چنان که اشاره شد دستگاه خلافت آنجا که پاى مصالح حکومتى پیش میآمد و احساس میکردند امام (ع) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمیگیرد و خط صحیح را در شناخت امام معصوم (ع) و امامت که دنباله خط رسالت و بالاخره حکومت الله است تعلیم میدهد، تکان میخوردند و دست به ایذاء و آزار و شکنجه امام (ع) میزدند و گاه به زجر و حبس و تبعید ... براى شناخت این امر به بیان این واقعه که در تاریخ یاد شده است میپردازیم: در یکى از سالها که هشام بن عبدالملک خلیفه اموى به حج میآید جعفر بن محمد، امام صادق(ع) در خدمت پدر خود امام محمدباقر(ع) نیز به حج میرفتند.
روزى در مکه حضرت صادق(ع) در مجمع عمومى سخنرانى میکند و در آن سخنرانى تأکید بر سر مسئله پیشوایى و امامت و اینکه پیشوایان بر حق و خلیفههاى خدا در زمین ایشانند نه دیگران و اینکه سعادت اجتماعى و رستگارى در پیروى از ایشان است و بیعت با ایشان و ... نه دیگران.
این سخنان که در بحبوحه قدرت هشام گفته میشود آن هم در مکه در موسم حج طنینى بزرگ مییابد و به گوش هشام میرسد.
هشام در مکه جرأت نمیکند و به مصلحت خود نمیبیند که متعرض آنان شود.
اما چون به دمشق میرسد مأمور به مدینه میفرستد و از فرماندار مدینه میخواهد که امام باقر (ع) و فرزندش را به دمشق روانه کرد و چنین میشود.
حضرت صادق (ع) میفرماید: چون وارد دمشق شدیم روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید. هنگامى که به مجلس او درآمدیم، هشام بر تخت پادشاهى خویش نشسته و لشکر و سپاهیان خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود و در دو صف دربرابر خود نگاه داشته بود.
نیز دستور داده بود تا آماج خانهاى (جاهایى که در آن نشانه براى تیراندازى میگذارند) در برابر او نصب کرده بودند و بزرگان اطرافیان او مشغول مسابقه تیراندازى بودند.
هنگامى که وارد حیاط قصر او شدیم پدرم در پیش میرفت و من از عقب او میرفتم، چون نزدیک رسیدیم، به پدرم گفته: شما هم همراه اینان تیر بیندازید پدرم گفت: من پیر شدهام.
اکنون این کار از من ساخته نیست اگر من را معاف دارى بهتر است.
هشام قسم یاد کرد: به حق خداوندى که ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامى داشت تو را معاف نمیدارم.
آنگاه به یکى از بزرگان بنىامیه امر کرد که تیر و کمان خود را به او (یعنى امام باقر(ع)) بده تا او نیز در مسابقه شرکت کند.
پدرم کمان را از آن مرد بگرفت و یک تیر نیر بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بکشید و بر میان نشانه زد.
سپس تیر دیگر بگرفت و بر فاق تیر اول زد ... تا آنکه نه تیر پیاپى افکند. هشام از دیدن این چگونگى خشمگین شد و گفت: نیک تیر انداختى اى ابوجعفر تو ماهرترین عرب و عجمى در تیراندازى.
چرا میگفتى من بر این کار قادر نیستم ؟ ... بگو: این تیراندازى را چه کسى به تو یاد داده است.
پدرم فرمود: میدانى که در میان اهل مدینه این فن شایع است. من در جوانى چندى تمرین این کار کردهام. سپس امام صادق (ع) اشاره میفرماید که: هشام از مجموع ماجرا غضبناک و عازم قتل پدرم شد.
ز غربت تو مدینه غوغاست، زائرت امشب حضرت زهراست (زمینه)
با نوای حاج میثم مطیعی
دریافت
دلا می سوزه برا غربت شما، برای قبر زار و خلوت شما (واحد)
با نوای حاج میثم مطیعی
دریافت
در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با امام باقر (ع) سخن میگوید. امام باقر درباره رهبرى رهبران بر حق و چگونگى اداره اجتماع اسلامى و اینکه رهبر یک اجتماع اسلامى باید چگونه باشد سخن میگوید.
اینها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام -بیش از پیش ناراحت میکند.
بعضى نوشتهاند که: امام باقر را در دمشق به زندان افکند. و چون به او خبر میدهند که زندانیان دمشق مرید و معتقد به امام (ع) شدهاند امام را رها میکند و به شتاب روانه مدینه مینماید.
و پیکى سریع پیش از حرکت امام از دمشق میفرستد تا در آبادیها و شهرهاى سر راه همه جا علیه آنان ( امام باقر و امام صادق (ع) ) تبلیغ کنند تا بدین گونه مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تأثیر گفتار و رفتارشان واقع نشوند.
با این وصف امام (ع) در این سفر از تماس با مردم - حتى مسیحیان - و روشن کردن آنان غفلت نمیورزد.
جالب توجه و قابل دقت و یادگیرى است که امام محمد باقر (ع) وصیت میکند به فرزندش امام جعفر صادق (ع) که مقدارى از مال او را وقف کند تا پس از مرگش تا ده سال در ایام حج و در منى محل اجتماع حاجیها براى سنگ انداختن به شیطان (رمى جمرات) و قربانى کردن براى او محفل عزا اقامه کنند.
توجه به موضوع و تعیین مکان اهمیت بسیار دارد.
به گفته صاحب الغدیر ـ زنده یاد علامه امینى - این وصیت براى آن است که اجتماع بزرگ اسلامى در آن مکان مقدس با پیشواى حق و رهبر دین آشنا شود و راه ارشاد در پیش گیرد و از دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندد و این نهایت حرص بر هدایت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى.
حضرت امام محمدباقر (ع) ۱۹ سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین (ع) زندگى کرد و در تمام این مدت به انجام دادن وظایف خطیر امامت، نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامى، تعلیم شاگردان، رهبرى اصحاب و مردم، اجرا کردن سنتهاى جد بزرگوارش در میان خلق، متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم که تنها خلیفه راستین خدا و رسول (ص) در زمین است پرداخت و لحظهاى از این وظیفه غفلت نفرمود.
سرانجام در هفتم ذیحجه سال ۱۱۴ هجرى در سن ۵۷ سالگى در مدینه به وسیله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست. پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع - کنارپدر بزرگوارش - به خاک سپردند.
فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشتهاند: ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق (ع) و عبدالله که مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابىبکر بود.
ابراهیم و عبیدالله که از ام حکیم بودند و هر دو در زمان حیات پدر بزرگوارشان وفات کردند و على و زینب و ام سلمه از ام ولد بودند.
*****
نماهنگ
دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 46 ثانیه
******************************
منبع: متن زندگینامه حضرت از پایگاه اینترنتی فرهنگی شهید آوینی
بقیه اختصاصی سراج منیر