دو حکایت شنیدنی
حکایت اول :
چه خوش است صوت قران زتو دلربا شنیدن *** به رخت نظاره کردن سخن خداشنیدن
درحالات علامه بحرالعلوم آورده اند :
روزی بحرالعلوم واردحرم مطهرامام علی (علیه السلام) شد و بیت فوق را زمزمه کرد.
یکی از حاضران پرسید: سبب خواندن این بیت چه بود؟
فرمود:هنگامی که وارد حرم شدم دیدم حجة بن الحسن(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) درناحیه بالای نشسته با صدای بلند و زیبا
قران تلاوت می کند. چون صدای آن بزرگوار راشنیدم این شعرراخواندم.( بحار ج/53 ص/302 هشتصد نکته درباره قرآن ص/227)
حکایت دوم :
روزى به (ابوعمر ذازان فارسى) برخورد کردم. گفتم : ابو عمر چقدر قرآن را زیبا می خوانی ! اینگونه قرائت را از که آموخته اى ؟ تبسمى کرد و گفت : روزی امیرالمؤمنین (علیه السّلام) از کنار من رد می شد ومن شعر می خواندم در حالی که از هر لحاظ (چهره ، اخلاق و صوت) زیبا بودم ایشان از حُسن صوت من ، تعجب کردند، و فرمودند: اى ذازان ، چرا با این صداى زیبا قرآن نمى خوانى؟
عرضه داشتم : چگونه قرآن بخوانم درحالی که از قرآن بقدر آنچه که در نماز خوانده مى شود، بیشتر حفظ نیستم .فرمود: نزدیک من بیا نزدک شدم ، کلماتی در گوشم گفت که نفهمیدم ، بعد فرمود: دهانت را بگشا و در آنحال با آب دهان مبارکش ، دهانم را متبرک گردانید. بخداوند سوگند اى سعد! بعد از آن لحظه احساس کردم ، تمام قرآن را با اعراب و حمزه و شرائط دیگر، حفظ کرده و مى دانم و بعد از آن ، در مورد قرآن ، به هیچ کس محتاج نشده و نیازى به سؤال پیدا نکردم.(الخرائج و الجرائح / ج1 / 195 / الباب الثانی فی معجزات أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام / بحار: 41/ 195 ح 6)