قول سدید
اى مؤمنان، از خداوند پروا کنید و سخن محکم و استوار بگویید تا کارهایتان را براى شما اصلاح کند و گناهانتان را براى شما بیامرزد و هر کس که از خداوند و رسول او اطاعت کند [بداند که] به کامیابى بزرگ نایل آمده است.
تفسیر حضرت علامه طباطبایی
" یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً" کلمه" سدید" از ماده" سداد" است، که به معناى اصابت رأى، و داشتن رشاد(هدایت و رشدو استحکام) است، و بنا بر این، قول سدید، عبارت است از کلامى که هم مطابق با واقع باشد، و هم لغو نباشد، و یا اگر فایده دارد، فایدهاش چون سخنچینى و امثال آن، غیر مشروع نباشد. پس بر مؤمن لازم است که به راستى آنچه مىگوید مطمئن باشد، و نیز گفتار خود را بیازماید، که لغو و یا مایه افساد نباشد.
[توضیحى در باره اینکه صلاح اعمال و غفران ذنوب را نتیجه و فرع بر" قول سدید" آورد]
" یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً" اصلاح اعمال" و" مغفرت ذنوب" را نتیجه قول سدید دانسته، و فرموده: قول سدید بگویید، تا اعمالتان صالح گردد، و گناهانتان آمرزیده شود، و این بدان جهت است که وقتى نفس آدمى عادت کرد به راستى، و به قول سدید، و به هیچ وجه آن را ترک نکرد، دیگر دروغ از او سر نمىزند، و سخن لغو، و یا سخنى که فساد از آن برخیزد از او شنیده نمىشود، و وقتى این صفت در نفس رسوخ یافت، بالطبع از فحشاء و منکر، و سخن لغو دور گشته، در چنین وقتى اعمال انسان صالح مىشود، و بالطبع از عمرى که در گناهان مهلک صرف کرده، دریغ مىخورد، و از کردهها پشیمان مىگردد، و همین پشیمانى توبه است.
و وقتى توبه کرد، و خدا هم در ما بقى عمر از ارتکاب گناهان مهلک محافظتش فرمود، دیگر گناهان کوچک خیلى خطرى نیست، چون خود خدا وعده داده که اگر از گناهان کبیره اجتناب کنید، ما صغیرههایتان را مىآمرزیم،" إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ" و در نتیجه ملازمت قول سدید انسان را به سوى صلاح اعمال کشانیده، و به اذن خدا به آمرزش گناهان منتهى مىشود.
" وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً"- این جمله وعدهاى است جمیل به کسانى که همه اعمال صالح را بجا آورند و از همه گناهان اجتناب کنند، چون فوز عظیم را مترتب بر طاعت خدا و رسول کرده.
با این آیه، سوره احزاب در حقیقت تمام شده است، چون مساله اطاعت خدا و رسول، کلام جامعى است که همه احکام سابق از واجبات و محرمات را شامل مىشود، و دو آیه بعدى به منزله متمم براى آیه مورد بحث است.
سیره امام در کلام آقا
خطبه هاى نماز جمعهى تهران در حرم امام خمینى (ره) در بیست و یکمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى (ره)
14/ 03/ 1389
21 جمادىالثانى 1431
خطبهى اول
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
و الحمد للَّه ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نتوکّل علیه و نستغفره و نتوب إلیه و نصلّى و نسلّم على حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشیر رحمته و نذیر نقمته سیّدنا و نبیّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّة اللَّه فی الأرضین و صلّ على أئمّة المسلمین و حماة المستضعفین و دعاة الى اللَّه
اوصیکم عباد اللَّه و نفسى بتقوى اللَّه
همهى برادران و خواهران عزیز نمازگزار را توصیه مىکنم به رعایت تقوا؛ که خداى متعال مىفرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا اتّقوا اللَّه و قولوا قولا سدیدا. یصلح لکم اعمالکم و یغفر لکم ذنوبکم و من یطع اللَّه و رسوله فقد فاز فوزا عظیما».[1] تقواى الهى را در رفتار، در گفتار، حتّى در پندار خود باید رعایت کنیم؛ یعنى مراقب باشیم در رفتار خود، در کردار خود، در گفتار خود، ذرهاى از رضاى الهى و حق، تعدى و تجاوز نکنیم. امیدوارم خداوند متعال به این بندهى حقیر توفیق بدهد که امروز بتوانیم با تمسک به این اصل اساسى قرآنى- یعنى سخن گفتن بر اساس تقوا- عرایض خود را عرض کنیم.
این روزها ایام عید ولادت صدیقهى کبرى و فاطمهى زهرا، بانوى دو عالم، سیدهى نساء عالمین (سلام اللَّه علیها) است. از روح ملکوتى این بندهى خالص الهى مدد بگیریم و انشاءاللَّه این نماز جمعه را که به مناسبت بیست و یکمین سالگرد رحلت امام راحل (رضوان اللَّه تعالى علیه) است، با احترام و تکریم به مقام این آیت عظماى پروردگار برگزار کنیم و یاد و نام مبارک و ماندگار امام بزرگوارمان را همچنان که در این بیست و یک سال، ملت ما به بهترین وجهى در دل و جان خود، در زبان خود، در فضاى زندگى خود حفظ کردهاند، باز هم حفظ کنیم و بهپیش ببریم.
______________________________
(1) احزاب 70 و 71؛ «اى کسانى که ایمان آوردهاید! از خدا پروا
دارید و سخنى استوار گوئید تا اعمال، شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بر شما ببخشاید.
و هرکس خدا و پیامبرش را فرمان بَرد، قطعاً به رستگارى بزرگى نائل آمده است.»
بیانات، سال1389، ص: 77
امروز دربارهى امام بزرگوار در خطبهى اول عرایضى را عرض مىکنم؛ نگاه به امام از منظر یک شاخص. این نگاه از این جهت اهمیت پیدا مىکند که چالش اصلى همهى تحولات بزرگ اجتماعى- از جمله انقلابها- صیانت از جهتگیرىهاى اصلى این انقلاب یا این تحول است. این مهمترین چالش هر تحول عظیم اجتماعى است که هدفهائى دارد و به سمت آن هدفها حرکت و دعوت مىکند. این جهتگیرى باید حفظ شود. اگر جهتگیرى به سمت هدفها در یک انقلاب، در یک حرکت اجتماعى صیانت نشود و محفوظ نماند، آن انقلاب به ضد خود تبدیل خواهد شد؛ در جهت عکس اهداف خود عمل خواهد کرد. لذا شما در قرآن ملاحظه مىکنید که در سورهى مبارکهى هود، خداى متعال به پیغمبرش مىفرماید: «فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا انّه بما تعملون بصیر».[2] پیغمبر را امر مىفرماید به استقامت. استقامت، یعنى پایدارى؛ راه را مستقیم ادامه دادن؛ در جهت درست حرکت کردن. نقطهى مقابل این حرکت مستقیم در این آیهى شریفه، طغیان قرار داده شده است؛ «و لا تطغوا». طغیان، یعنى سرکشى؛ منحرف شدن. به پیغمبر مىفرماید: هم تو- شخصاً- هم کسانى که همراه تو و با تو هستند، این راه را درست ادامه بدهید و منحرف نشوید؛ «انّه بما تعملون بصیر». مرحوم علامهى طباطبائى بزرگوار در تفسیر المیزان مىفرماید: لحن این آیه، لحن تشدد است؛ هیچ نشانهى رحمت در این آیه نیست. خطاب به خود پیغمبر است؛ «من افراد النّبىّ بالذّکر». در درجهى اول، خود پیغمبر را مخاطب قرار مىدهد: «فاستقم». لذا این آیه به نحوى است که پیغمبر اکرم دربارهى سورهى هود فرمودند: «شیّبتنى سوره هود»؛ سورهى هود مرا پیر کرد. این به خاطر همین آیه است. در روایت است که آن بخشى از سورهى هود که پیغمبر مىفرماید «من را پیر کرد»، همین آیهى مبارکه است؛ به خاطر تشدیدى که در این آیه هست. در حالى که در یک جاى دیگر قرآن هم دارد: «فلذلک فادع و استقم کما امرت»،[3] اما عنوان «فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا»- منحرف نشوید، از راه برنگردید- خطاب سختى است که به خود پیغمبر است. این خطاب، دل پیغمبر را مىلرزاند. این به خاطر همین است که تغییر جهتگیرىها و منحرف شدن از راه اصلى- که هویت اصلى هر انقلابى به آن جهتگیرىهاست و در واقع، سیرت انقلابها همین جهتگیرىهاى اصلى است- بکلى راه را عوض مىکند و این انقلاب به هدفهاى خود نمىرسد. اهمیت این قضیه از این باب است که تغییر جهتگیرىها تدریجى است، نامحسوس است؛ اینجور نیست که از اول کار، این تغییر جهتگیرى با 180 درجه اتفاق بیفتد؛ اول با زاویههاى خیلى کوچکتر، این تغییر شروع مىشود؛ هرچه ادامه پیدا مىکند، فاصلهى راه اصلى- که صراط مستقیم است- با این انحراف، روزبهروز بیشتر مىشود. این یک جهت است.
جهت دیگر این است که آن کسانى که در پى تغییر هویت انقلاب برمىآیند، معمولًا با پرچم رسمى و با تابلو جلو نمىآیند؛ آنچنانى حرکت نمىکنند که معلوم بشود اینها دارند با این حرکت مخالفت مىکنند؛ حتّى گاهى بهعنوان طرفدارى از حرکت انقلاب، یک اقدامى مىکنند، یک اظهارى مىکنند، کارى مىکنند، زاویه ایجاد مىکنند؛ انقلاب از جهتگیرى خود بکلى دور مىافتد، برکنار مىشود.
______________________________
(1) هود: 112؛ «پس همان گونه که دستور یافتهاى، ایستادگى کن. و
هرکه با تو توبه کرده [نیز چنین کند]. و طغیان مکنید؛ که او به آنچه انجام
مىدهید، بیناست.»
(2) شورى: 15؛ «بنابراین به دعوت پرداز و همان گونه که مأمورى، ایستادگى کن ...»
بیانات، سال1389، ص: 78
براى اینکه این جهتگیرى غلط و این انحراف اتفاق نیفتد، احتیاج به شاخصهاى معینى هست. باید سر راه، شاخصهائى وجود داشته باشد. اگر این شاخصها بود، روشن بود، واضح بود، در معرض دید مردم بود، انحراف اتفاق نمىافتد؛ اگر کسى هم در جهت انحراف کار کند، از نظر تودهى مردم شناخته مىشود؛ اما اگر شاخصى وجود نداشت، آن وقت خطر جدى خواهد شد.
خوب، شاخص در انقلاب ما چیست؟ این خیلى مهم است. سى سال است که ما در جهت این انقلاب حرکت مىکنیم. ملت ما بصیرت به خرج دادند، شجاعت به خرج دادند، حقاً و انصافاً لیاقت به خرج دادند. این انقلاب را سى سال است شما دارید جلو مىبرید؛ اما خطر وجود دارد. دشمن انقلاب، دشمن امام بیکار نمىنشیند؛ سعى مىکند این انقلاب را از پا در بیاورد. چه جور؟ با منحرف کردن راه انقلاب. بنابراین لازم است ما شاخص داشته باشیم.
من عرض مىکنم بهترین شاخصها، خود امام و خط امام است. امام بهترین شاخص براى ماست. اگر این تشبیه با همهى فاصلهاى که وجود دارد، به نظر برسد، عیبى ندارد که تشبیه کنیم به وجود مقدس پیغمبر که قرآن مىفرماید: «لقد کان لکم فی رسول اللَّه اسوه حسنه لمن کان یرجوا اللَّه و الیوم الآخر».[4] خود پیغمبر اسوه است؛ رفتار او، کردار او، اخلاق او. یا در یک آیهى شریفهى دیگر مىفرماید: «قد کانت لکم اسوه حسنه فی ابراهیم و الّذین معه»؛[5] ابراهیم و یاران ابراهیم اسوهاند. در اینجا یاران ابراهیمِ پیغمبر هم ذکر شدهاند تا کسى نگوید که پیغمبر معصوم بود یا ابراهیم معصوم بود، ما نمىتوانیم از آنها تبعیت کنیم؛ نه، «قد کانت لکم اسوه حسنه فی ابراهیم و الّذین معه اذ قالوا لقومهم انّا براء منکم و ممّا تعبدون من دون اللَّه کفرنا بکم» تا آخر آیهى شریفه.
در مورد امام بزرگوار که شاگرد این مکتب و دنبالهروِ راه این انبیاى عظام است، همین معنا صدق مىکند. خود امام برجستهترین شاخصهاست؛ رفتار امام، گفتار امام. خوشبختانه بیانات امام در دسترس است، تدوین شده است. وصیتنامهى امام آشکارا همهى مافىالضمیر امام را براى آیندهى انقلاب تبیین مىکند. نباید اجازه داد این شاخصها غلط تبیین شوند، یا پنهان بمانند، یا فراموش بشوند. اگر این شاخصها را ما بد تبیین کردیم، غلط ارائه دادیم، مثل این است که یک قطبنما را در یک راه از دست بدهیم، یا قطبنما از کار بیفتد. فرض کنید در یک مسیر دریائى یا در یک بیابان که جادهاى هم وجود ندارد، قطبنماى انسان آسیب ببیند و از کار بیفتد؛ انسان متحیر مىماند. اگر نظرات امام، بد بیان شد، بد تبیین شد، مثل این است که قطبنما از کار بیفتد، راه گم مىشود؛ هرکسى به سلیقهى خود، به میل خود حرفى مىزند. بدخواهان هم در این میان از فرصت استفاده مىکنند، راه را جورى تبیین مىکنند که ملت به اشتباه بیفتد.
______________________________
(1) احزاب: 21
(2) ممتحنه: 4
بیانات، سال1389، ص: 79
مواضع امام بایستى به طور روشن و واضح- همانطورکه خود او گفت، همانطورکه خود او نوشت- تبیین شود؛ این ملاک راه امام و خط امام و صراط مستقیم انقلاب است. یک نفر صریح مىگوید من امام را قبول ندارم- این بحث دیگرى است- خیلى خوب، پیروان امام و طرفداران امام با کسى که صریح بگوید من امام را قبول ندارم، راه او را غلط مىدانم، حسابشان روشن است؛ اما اگر قرار است در خط امام، با اشارهى انگشت امام، این انقلاب پیش برود، باید معلوم باشد، روشن باشد و مواضع امام بزرگوارمان به درستى تبیین شود.
نباید براى خوشامد این و آن، برخى از مواضع حقیقى امام را یا انکار کرد، یا مخفى نگهداشت. بعضى اینجور فکر مىکنند- و این فکر غلطى است- که براى اینکه امام پیروان بیشترى پیدا کند، کسانى که مخالف امام هستند، آنها هم به امام علاقهمند شوند، بایستى ما بعضى از مواضع صریح امام را یا پنهان کنیم یا نگوئیم یا کمرنگ کنیم؛ نه، امام هویتش، شخصیتش به همین مواضعى است که خود او با صریحترین بیانها، روشنترین الفاظ و کلمات، آنها را بیان کرد. همینها بود که دنیا را تکان داد. همین مواضع صریح بود که تودههاى عظیم را مشتاق ملت ایران و بسیارى را پیرو ملت ایران کرد. این نهضت عظیم جهانى که شما امروز در گوشه و کنار دنیاى اسلام نشانههاى آن را مىبینید، از این طریق به راه افتاد.
امام را صریح باید آورد وسط میدان. مواضعش بر علیه استکبار، مواضعش بر علیه ارتجاع، مواضعش بر علیه لیبرالدموکراسى غرب، مواضعش بر علیه منافقان و دورویان را باید صریح گذاشت. کسانى که تحت تأثیر آن شخصیت عظیم قرار گرفتند، این مواضع را دیدند و تسلیم شدند. نمىشود به خاطر اینکه زید و عمرو از امام خوششان بیاید، ما مواضع امام را پنهان کنیم یا پوشیده کنیم یا آن چیزهائى که به نظرمان تند مىآید، کمرنگ کنیم. عدهاى در یک دورانى- که ما آن دوران را به یاد داریم؛ دوران جوانىهاى ما- براى اینکه اسلام علاقهمندان و طرفدارانى پیدا کند، بعضى از احکام اسلام را کمرنگ مىکردند، ندیده مىگرفتند؛ حکم قصاص را، حکم جهاد را، حکم حجاب را انکار و پنهان مىکردند، مىگفتند اینها از اسلام نیست، قصاص از اسلام نیست، جهاد از اسلام نیست، براى اینکه فلان مستشرق یا فلان دشمن مبانى اسلامى از اسلام خوشش بیاید! این غلط است. اسلام را با کلیتش بایستى بیان کرد.
بیانات، سال1389، ص: 80
امام منهاى خط امام، آن امامى نیست که ملت ایران به نفس او، به هدایت او جانشان را کف دست گرفتند، فرزندانشان را به کام مرگ فرستادند، از جان و مالشان دریغ نکردند و بزرگترین حرکت قرن معاصر را در این نقطهى عالم به وجود آوردند. امام منهاى خط امام، امام بىهویت است. سلب هویت از امام، خدمت به امام نیست. مبانى امام، مبانى روشنى بود. این مبانى- اگر کسى نخواهد مجامله کند، تعارف کند- در کلمات امام، در بیانات امام، در نامههاى امام، و بخصوص در وصیتنامهى امام- که کوتاهشدهى همهى آن مواضع است- منعکس است. این مبانى فکرى همان چیزى است که آن موج عظیم و سهمگین را علیه غارتگرىهاى غرب و یکهتازیهاى آمریکا در دنیا به وجود آورد. شما خیال مىکنید اینکه رئیس جمهورهاى گوناگون آمریکا به هر کشورى از این کشورهاى آسیا و خاورمیانه سفر کردند، حتّى در بعضى از کشورهاى اروپائى مردم جمع شدند و علیه آنها شعار دادند، همیشه اینجور بود؟ نه، این حرکت امام بود، افشاگرى امام بود، موضعگیرى امام بود که استکبار را رسوا کرد، صهیونیسم را رسوا کرد، و روح مقاومت را در ملتها و بخصوص در جوامع اسلامى زنده کرد.
این کجاندیشى است که ما مواضع امام را انکار کنیم. این کجاندیشى را هم متأسفانه بعضاً کسانى انجام مىدهند که یک وقتى خودشان جزو مروجان افکار امام بودند یا جزو پیروان امام بودند. حالا به هر دلیلى راهها کج مىشود، هدفها گم مىشود، یک عدهاى برمىگردند؛ بعد از آنکه سالهاى متمادى براى امام و براى این هدفها حرف زدند و حرکت کردند، در مقابل این اهداف و این مبانى مىایستند و آن حرفها را مىزنند!
خوب، خط امام اجزائى دارد. مهمترینِ آنچه که در مورد خط امام و راه امام مىشود گفت، چند نکته است که من عرض مىکنم. و بخصوص به جوانها عرض مىکنم: بروید وصیتنامهى امام را بخوانید. امامى که دنیا را تکان داد، امامى است که در این وصیتنامه منعکس است، در این آثار و گفتار منعکس است.
اولین و اصلىترین نقطه در مبانى امام و نظرات امام، مسئلهى اسلام ناب محمدى است؛ یعنى اسلام ظلمستیز، اسلام عدالتخواه، اسلام مجاهد، اسلام طرفدار محرومان، اسلام مدافع حقوق پابرهنگان و رنجدیدگان و مستضعفان. در مقابل این اسلام، امام اصطلاح «اسلام آمریکائى» را در فرهنگ سیاسى ما وارد کرد. اسلام آمریکائى یعنى اسلام تشریفاتى، اسلام بىتفاوت در مقابل ظلم، در مقابل زیادهخواهى، اسلام بىتفاوت در مقابل دستاندازى به حقوق مظلومان، اسلام کمک به زورگویان، اسلام کمک به اقویا، اسلامى که با همهى اینها مىسازد. این اسلام را امام نامگذارى کرد: اسلام آمریکائى.
فکر اسلام ناب، فکر همیشگى امام بزرگوار ما بود؛ مخصوص دوران جمهورى اسلامى نبود؛ منتها تحقق اسلام ناب، جز با حاکمیت اسلام و تشکیل نظام اسلامى امکانپذیر نبود. اگر نظام سیاسى کشور بر پایهى شریعت اسلامى و تفکر اسلامى نباشد، امکان ندارد که اسلام بتواند با ستمگران عالم، با زورگویان عالم، با زورگویان یک جامعه، مبارزهى واقعى و حقیقى بکند. لذا امام حراست و صیانت از جمهورى اسلامى را اوجب واجبات مىدانست. اوجب واجبات، نه از اوجب واجبات. واجبترین واجبها، صیانت از جمهورى اسلامى است؛ چون صیانت اسلام- به معناى حقیقى کلمه- وابستهى به صیانت از نظام سیاسى اسلامى است. بدون نظام سیاسى، امکان ندارد.
بیانات، سال1389، ص: 81
امام جمهورى اسلامى را مظهر حاکمیت اسلام مىدانست. براى همین، امام جمهورى اسلامى را دنبال کرد، در راهش آن همه تلاش کرد و با آن شدت و حدت و اقتدار پاى جمهورى اسلامى ایستاد. امام که دنبال قدرت شخصى نبود؛ امام دنبال این نبود که خودش بتواند قدرتى پیدا کند. مسئلهى امام، مسئلهى اسلام بود؛ لذا پاى جمهورى اسلامى ایستاد. این مدل نو را امام به دنیا عرضه کرد؛ یعنى مدل جمهورى اسلامى.
اساسىترین مسئله در جمهورى اسلامى، مبارزه با حاکمیتهاى زورگویانه و اقتدارطلب دنیاست که در شکلهاى مختلف خودش را نشان مىدهد. حکومت دیکتاتورى و اقتدارطلب، فقط حکومت پادشاهان نیست؛ این یکى از انواع حکومت دیکتاتورى است. آن زمان دیکتاتورىهاى چپ وجود داشت، که دیکتاتورى یکحزبى در کشورها بود؛ هر کار مىخواستند، با آحاد ملت مىکردند؛ کسى هم به ملت پاسخگو نبود. در واقع ملت دست یک اقلیت محدودى زندانى بود. این هم یک نوع دیکتاتورى بود. یک نوع دیکتاتورى هم دیکتاتورى سرمایهداران است که در نظامهاى بظاهر مردمسالار- نظامهاى لیبرالدموکراسى- تجلى پیدا مىکند. این هم نوعى دیکتاتورى است، منتها دیکتاتورى بسیار هوشمندانه و غیر مستقیم؛ در واقع دیکتاتورى سرمایهدارها و صاحبان ثروتهاى بزرگ است.
امام جمهورى اسلامى را در مقابل این طاغوتهاى بشرى به وجود آورد؛ اسلام را- که در دل اسلامیت، تکیهى به مردم و رأى مردم و خواست مردم وجود دارد- معیار اصلى این نظام قرار داد. بنابراین جمهورى اسلامى، هم جمهورى است، یعنى متکى به آراء مردم است؛ هم اسلامى است، یعنى متکى به شریعت الهى است. این یک مدل نو است؛ این یکى از شاخصهاى عمدهى در خط امام است. هرکسى دربارهى حاکمیت نظام جمهورى اسلامى برخلاف این فکر کند، برخلاف فکر امام است؛ مدعى نشود که او دنبالهروِ امام است، در عین حال این فکر را دارد؛ نه، فکر امام این است. این واضحترین خط از خطوط اندیشهى امام است.
یک شاخص دیگر در برنامهى امام و خط امام و راه مستقیم امام، مسئلهى جاذبه و دافعهى امام بود. انسانهاى بزرگ، جاذبه و دافعهشان هم میدان وسیع و گستردهاى دارد. همه جاذبه و دافعه دارند. شما با رفتار خودتان، یکى را به خودتان علاقهمند و متمایل مىکنید، یکى هم از شما مىرنجد؛ این جاذبه و دافعه است. اما انسانهاى بزرگ، جاذبهشان یک طیف وسیعى را به وجود مىآورد؛ دافعهى آنها هم همینطور، یک طیف عظیمى را به وجود مىآورد. جاذبه و دافعهى امام تماشائى است.
آنچه که مبنا و معیار جاذبهى امام و دافعهى امام بود، باز مکتب بود، اسلام بود؛ درست همانطورىکه امام سجاد (سلام اللَّه علیه) در دعاى صحیفهى سجادیه- دعاى ورود در ماه رمضان- به خداوند متعال عرض مىکند. مکرر عرض کردهایم که دعاهاى امام سجاد واقعاً جزو برترین گنجینههاى معارف اسلامى است. در این دعاها معارفى وجود دارد که انسان اینها را از روایات و آثار روائى نمىتواند به دست بیاورد؛ در دعاها صریح اینها بیان شده است. در دعاى چهل و چهارم صحیفهى سجادیه- که دعاى ورود در ماه رمضان است و امام سجاد آن را مىخواندند- حضرت چیزهائى را از خداى متعال براى ماه رمضان درخواست مىکنند؛ از جملهى چیزهائى که درخواست مىکنند، این است: «و ان نسالم من عادانا»؛ پروردگارا! از تو مىخواهیم که با همهى دشمنانِ خودمان صلح کنیم، سلم و مدارا پیشه کنیم. بعد بلافاصله مىفرمایند: «حاشى من عودى فیک و لک فإنه العدوّ الّذى لا نوالیه و الحرب الّذى لا نصافیه»؛ مگر آن دشمنى که من به خاطر تو با او دشمنى کردم، در راه تو با او دشمنى کردم. این دشمنى است که ما هرگز با او دم از آشتى نخواهیم زد و دل ما با او صاف نخواهد شد.
بیانات، سال1389، ص: 82
امام اینجورى بود؛ دشمنىِ شخصى با کسى نداشت. اگر کدورتهاى شخصىاى هم بود، امام زیر پا مىگذاشت؛ اما دشمنى به خاطر مکتب، براى امام بسیار جدى بود. همان امامى که از اول شروع نهضت در سال 1341 روى تودهى مردم، انواع و اقسام افکار گوناگون در میان مردم، اینجور آغوش باز کرده بود، مردم را از اهل هر قومى، از اهل هر گروه و مذهبى، با آغوش باز مىپذیرفت، همین امام در اول انقلاب یک مجموعههائى را از خود طرد کرد. کمونیستها را صریح طرد کرد. آن روز براى خیلى از ماها که در اول انقلاب دستاندرکار مبارزه بودیم، این کار امام عجیب بود. در همان اوائل انقلاب، امام صریح در مقابل کمونیستها موضعگیرى کرد و اینها را از خودش جدا کرد. در مقابل لیبرالمسلکها و دلباختگان به نظامهاى غربى و فرهنگ غربى، امام قاطعیت نشان داد؛ اینها را از خود دور کرد، از خود جدا کرد؛ هیچ رودربایستى و ملاحظهاى نکرد. مرتجعین را- کسانى که حاضر نبودند حقائق الهى و روح قرآنى احکام اسلامى را قبول کنند و تحول عظیم را بپذیرند- از خودش طرد کرد. امام بارها مرتجعین را با تعبیرات سخت و تلخ محکوم کرد، از خود دور کرد. در تبرّى از افرادى که در دائرهى فکرى و مبانى اسلامى او قرار نمىگرفتند، امام تأمل نکرد؛ در حالى که با آنها هم دشمنى شخصى نداشت.
شما ملاحظه کنید به وصیتنامهى امام؛ امام در همین وصیتنامه خطاب مىکند به کمونیستهائى که در داخل جنایت کرده بودند و به خارج کشور گریخته بودند. لحن امام را ملاحظه کنید. به اینها مىگوید: شما داخل کشور بیائید و مجازاتى را که قانون و عدالت براى شما مىگذارد، تحمل کنید و مجازات شوید. یعنى بیائید اعدام را یا حبس را یا سایر مجازاتها را تحمل کنید، براى اینکه خودتان را از عذاب الهى و نقمت الهى نجات دهید. با اینها دلسوزانه حرف مىزند. مىفرماید: اگر شهامت این را هم ندارید که بیائید مجازات خودتان را قبول کنید، لااقل آنجا که هستید، راهتان را عوض کنید، توبه کنید؛ با ملت ایران، با نظام اسلامى، با حرکت اسلامى مقابله نکنید؛ براى قدرتمندان و زورگویان، پیادهنظام نباشید.
امام دعواى شخصى ندارد؛ اما در دائرهى مکتب، با قاطعیت کامل، جاذبه و دافعهى خود را اعمال مىکند. این یک شاخص عمده از زندگى امام و مکتب امام است. تولّى و تبرّى در عرصهى سیاست هم باید تابع تفکر و فکر و مبانى اسلامى و مذهبى باشد؛ اینجا هم باید انسان ملاک و معیار را این قرار بدهد؛ ببیند خداى متعال از او چه مىخواهد.
با این روشى که امام در پیش گرفته بود و در گفتار و کردار او منعکس بود، نمىشود انسان خود را در خط امام بداند، دنبالهروِ امام بداند، اما با کسانى که صریحاً پرچم معارضهى با امام و اسلام را بلند مىکنند، خودش را در یک جبهه تعریف کند. نمىشود قبول کرد که آمریکا و انگلیس و سیا و موساد و سلطنتطلب و منافق بر روى یک محورى توافق کنند، حول یک محورى جمع بشوند، بعد آن محور باز ادعا کند که من خط امامم! این نمىشود، این قابل قبول نیست.
بیانات، سال1389، ص: 83
نمىشود با هرکس و ناکسى ائتلاف کرد. باید ببینیم دشمنان دیروز امام در برابر ما چه موضعى مىگیرند. اگر دیدیم مواضع ما جورى است که آمریکاى مستکبر، صهیونیست غاصب، مزدوران قدرتهاى گوناگون، مخالفین و معاندین امام و اسلام و انقلاب از ما تجلیل مىکنند، احترام مىکنند، بایستى در مواضعمان شک کنیم؛ باید بدانیم که راه درست و مستقیم را نمىرویم. این معیار است، این یک ملاک است. امام هم بارها بر همین تکیه مىکرد. امام مىفرمود- در نوشتهجات امام وجود دارد، در اسناد قطعى فرمایشات امام این هست- که اگر از ما تعریف کردند، بدانیم که خیانتکاریم. این خیلى مهم است.
کسانى بیایند درست در خط مقابل امام حرکت کنند، دربارهى مسئلهى قدس در روز قدس آنجور موضعگیرى کنند، در روز عاشورا آن فضاحت را به بار بیاورند، بعد ما با کسانى که با اساس مبناى امام و حرکت امام صریحاً مخالفند، اظهار همراهى کنیم، خودمان را در کنار اینها قرار بدهیم و تعریف کنیم، یا در مقابل اینها سکوت کنیم؛ در عین حال بگوئیم ما دنبالهروِ امامیم! این امکان ندارد، این قابل قبول نیست. ملت هم این را خوب فهمیدند. ملت این را مىبیند، مىداند، مىشناسد، مىفهمد.
یک شاخص دیگر در مشى امام و خط امام که خیلى مهم است، مسئلهى محاسبات معنوى و الهى است. امام در تصمیمگیرىهاى خود، در تدابیر خود، محاسبات معنوى را در درجهى اول قرار مىداد. یعنى چه؟ یعنى انسان براى هر کارى که مىخواهد بکند، در درجهى اول هدفش کسب رضاى الهى باشد؛ کسب پیروزى نباشد، به دست گرفتن قدرت نباشد، کسب وجاهت پیش زید و عمرو نباشد. هدف اول، رضاى الهى باشد. این یک. بعد هم به وعدهى الهى اطمینان و اعتماد داشته باشد. وقتى انسان هدفش رضاى خدا بود، به وعدهى الهى هم اعتماد و اطمینان داشت، آن وقت دیگر یأس معنا ندارد، ترس معنا ندارد، غفلت معنا ندارد، غرور معنا ندارد.
امام آن وقتى که تنها بود، مبتلاى به ترس نشد، مبتلاى به یأس نشد؛ آن وقتى هم که همهى ملت ایران یکصدا نام او را فریاد زدند، بلکه ملتهاى دیگر هم به او عشق ورزیدند و این را ابراز کردند، دچار غرور نشد. آن وقتى که خرمشهر به وسیلهى متجاوزین عراقى از دست رفت، امام مأیوس نشد؛ آن وقتى هم که خرمشهر را رزمندگان ما با دلاورى و فداکارى خود گرفتند، امام مغرور نشد؛ فرمود «خرمشهر را خدا آزاد کرد»؛ یعنى ما هیچکارهایم. در همهى حوادث گوناگون دوران زعامت آن بزرگوار، امام همینجور بود. آن وقتى که تنها بود، وحشت نکرد؛ آن وقتى که غلبه و قدرت با او بود، مغرور نشد؛ غفلت هم نکرد. این اعتماد به خداست. وقتى رضاى خدا بود، قضیه این است.
به وعدهى الهى باید اعتماد کرد. خداى متعال در سورهى «انّا فتحنا» مىفرماید: «و یعذّب المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات الظّانّین باللَّه ظنّ السّوء»؛[6] خصوصیت منافق و مشرک از جمله این است که به خدا سوءظن دارند، وعدهى الهى را قبول ندارند، باور ندارند. اینکه خدا مىگوید: «و لینصرنّ اللَّه من ینصره»،[7] این را آدم مؤمن با همهى وجود قبول دارد؛ منافق این را قبول ندارد. خداوند مىفرماید: «علیهم دائره السّوء و غضب اللَّه علیهم و لعنهم و اعدّ لهم جهنّم و ساءت مصیرا».[8] کسانى که به خدا سوءظن دارند، وضعیتشان اینجور است.
امام به وعدهى الهى اطمینان داشت. ما براى خدا مجاهدت مىکنیم، قدم براى خدا برمىداریم، همهى تلاش خودمان را به میدان مىآوریم؛ نتیجه را خداى متعال- آنچنان که وعده فرموده است- تحقق خواهد داد. ما براى تکلیف کار مىکنیم؛ اما خداى متعال بر همین عمل براى تکلیف، بهترین نتیجه را به ما خواهد داد. این یکى از خصوصیات مشى امام و خط امام است. راه انقلاب، صراط مستقیم انقلاب این است.
یکى از چیزهائى که در همین زمینه وجود داشت، رعایت تقواى عجیب امام در همهى امور بود. تقوا در مسائل شخصى یک حرف است؛ تقوا در مسائل اجتماعى و مسائل سیاسى و عمومى خیلى مشکلتر است، خیلى مهمتر است، خیلى اثرگذارتر است. ما نسبت به دوستانمان، نسبت به دشمنانمان چه مىگوئیم؟ اینجا تقوا اثر مىگذارد. ممکن است ما با یکى مخالف باشیم، دشمن باشیم؛ دربارهى او چگونه قضاوت مىکنید؟ اگر قضاوت شما دربارهى آن کسى که با او مخالفید و با او دشمنید، غیر از آن چیزى باشد که در واقع وجود دارد، این تعدى از جادهى تقواست. آیهى شریفهاى که اول عرض کردم، تکرار مىکنم: «یا ایّها الّذین آمنوا اتّقوا اللَّه و قولوا قولا سدیدا». قول سدید، یعنى استوار و درست؛ اینجورى حرف بزنیم. من مىخواهم عرض بکنم به جوانان عزیزمان، جوانهاى انقلابى و مؤمن و عاشق امام، که حرف مىزنند، مىنویسند، اقدام مىکنند؛ کاملًا رعایت کنید. اینجور نباشد که مخالفت با یک کسى، ما را وادار کند که نسبت به آنکس از جادهى حق تعدى کنیم، تجاوز کنیم، ظلم کنیم؛ نه، ظلم نباید کرد. به هیچکس نباید ظلم کرد.
______________________________
(1) فتح: 6
(2) حج: 40؛ «... و قطعاً خدا به کسى که [دین] او را یارى مىکند، یارى مىدهد ...»
(3) فتح: 6؛ «... بدِ زمانه بر آنان باد! و خدا بر ایشان خشم نموده و لعنتشان کرده و جهنم را براى آنان آماده گردانیده؛ و [چه] بد سرانجامى است.»
بیانات، سال1389، ص: 84
من یک خاطره از امام نقل کنم. ما یک شب در خدمت امام بودیم. من از ایشان پرسیدم نظر شما نسبت به فلان کس چیست- نمىخواهم اسم بیاورم؛ یکى از چهرههاى معروف دنیاى اسلام در دوران نزدیک به ما، که همه نام او را شنیدند، همه مىشناسند- امام یک تأملى کردند، گفتند: نمىشناسم. بعد هم یک جملهى مذمتآمیزى راجع به آن شخص گفتند. این تمام شد. من فرداى آن روز یا پسفردا- درست یادم نیست- صبح با امام کارى داشتم، رفتم خدمت ایشان. به مجردى که وارد اتاق شدم و نشستم، قبل از اینکه من کارى را که داشتم، مطرح کنم، ایشان گفتند که راجع به آن کسى که شما دیشب یا پریشب سؤال کردید، «همین، نمىشناسم». یعنى آن جملهى مذمتآمیزى را که بعد از «نمىشناسم» گفته بودند، پاک کردند. ببینید، این خیلى مهم است. آن جملهى مذمتآمیز نه فحش بود، نه دشنام بود، نه تهمت بود؛ خوشبختانه من هم بکلى از یادم رفته که آن جمله چه بود؛ یعنى یا تصرف معنوى ایشان بود، یا کمحافظگى من بود؛ نمىدانم چه بود، اما اینقدر یادم هست که یک جملهى مذمتآمیزى بود. همین را ایشان آن شب گفتند، دو روز بعدش یا یک روز بعدش آن را پاک کردند؛ گفتند: نه، همان نمىشناسم. ببینید، اینها اسوه است؛ «لقد کان لکم فی رسول اللَّه اسوه حسنه».
دربارهى زیدى که شما او را قبول ندارید، دو جور مىشود حرف زد: یک جور آنچنانى که درست منطبق با حق است، یک جور هم آنچنانى که در آن آمیزهاى از ظلم وجود دارد. این دومى بد است، باید از آن پرهیز کرد. درست همانى که حق است، صدق است و شما در دادگاه عدل الهى مىتوانید راجع به آن توضیح دهید، بگوئید، نه بیشتر. این یکى از خطوط اصلى حرکت امام و خط امام است که ماها باید به یاد داشته باشیم.
یکى دیگر از خطوط اصلى خط امام، نقش مردم است؛ هم در انتخابات که امام در این کار واقعاً یک حرکت عظیمى انجام داد، هم در غیر انتخابات، در مسائل گوناگون اجتماعى. در هیچ انقلابى در دوران انقلابها- که نیمهى اول قرن بیستم، دوران انقلابهاى گوناگون است؛ در شرق و غرب دنیا انقلابهاى مختلفى با شکلهاى مختلف به وجود آمد- سابقه ندارد که دو ماه بعد از پیروزى انقلاب، یک رفراندوم عمومى براى انتخاب شیوهى حکومت و نظام حکومتى انجام بگیرد؛ اما به همت امام در ایران این اتفاق افتاد. هنوز یک سال از انقلاب نگذشته بود که قانون اساسى تدوین و تصویب شد. در آن ماههاى اول که تدوین قانون اساسى هنوز انجام نشده بود و تأخیر افتاده بود، یادم هست یک روز امام ماها را خواستند، رفتیم قم- آن وقت ایشان هنوز قم بودند- با اوقات تلخى گفتند که قانون اساسى را زودتر تدوین کنید. آن وقت انتخابات مجلس خبرگان راه افتاد و مردم خبرگان را براى تدوین قانون اساسى انتخاب کردند؛ بعد هم که قانون اساسى تدوین شد، آن را به رأى عمومى گذاشتند؛ رفراندوم شد، مردم قانون اساسى را انتخاب کردند. بعد هم انتخابات ریاست جمهورى و مجلس برگزار شد. در سختترین دوران جنگ که تهران زیر بمباران دشمن بود، انتخابات تعطیل نشد؛ حتّى تا امروز یک روز انتخابات در ایران تأخیر نیفتاده است. کدام دموکراسى را در دنیا شما سراغ دارید؟ انقلابها که هیچ؛ در هیچ دموکراسىاى، با این دقت، سر موقع، آراء مردم به صندوقها ریخته نمىشود. این خط امام است.
بیانات، سال1389، ص: 85
در غیر مسائل انتخابات هم بارها مردم مورد توجه امام قرار گرفتند و امام به نقش آنها اشارهى روشن کردند، گاهى تصریح کردند؛ در یک جاهائى گفتند: اگر مسئولین فلان کار را که باید انجام بدهند، انجام ندهند، مردم خودشان وارد مىشوند و انجام مىدهند.
یک نقطهى دیگر از نقاط روشن خط امام، جهانى بودن نهضت است. امام نهضت را جهانى مىدانست و این انقلاب را متعلق به همهى ملتهاى مسلمان، بلکه غیر مسلمان معرفى مىکرد. امام از این ابائى نداشت. این غیر از دخالت در امور کشورهاست، که ما نمىکنیم؛ این غیر از صادر کردن انقلاب به سبک استعمارگران دیروز است، که ما این کار را نمىکنیم، اهلش نیستیم؛ این معنایش این است که بوى خوش این پدیدهى رحمانى باید در دنیا پراکنده شود، ملتها بفهمند که وظیفهشان چیست، ملتهاى مسلمان بدانند که هویتشان چگونه است و کجاست. یک نمونهى این نگاه جهانى، موضعگیرى امام در باب فلسطین است. امام صریحاً فرمود: اسرائیل یک غدهى سرطانى است. خوب، غدهى سرطانى را چه کار مىکنند؟ غیر از قطع غده، چه علاجى مىتوان براى آن کرد؟ امام ملاحظهى کسى را نکرد. منطق امام این بود. این حرف شعارى نیست؛ این منطقى است. فلسطین یک کشور تاریخى است. در طول تاریخ، کشورى وجود داشته است به نام فلسطین. یک عدهاى با پشتیبانى قدرتهاى ستمگر عالم آمدهاند با عنیفترین و شدیدترین وجهى این ملت را از این کشور بیرون کردهاند؛ کشتند، تبعید کردند، شکنجه کردند، اهانت کردند، این ملت را بیرون کردند- که امروز چند میلیون آوارهى فلسطینى در کشورهاى همجوار فلسطین اشغالى و در کشورهاى دیگر زندگى مىکنند؛ اغلب هم توى اردوگاهها- در واقع آمدند کشور را از صحنهى جغرافیا حذف کردند، ملت را بکلى از هستى ساقط کردند، یک واحد جغرافیائى جعلى و جدیدى به جاى آن تحمیل کردند و اسمش را گذاشتند اسرائیل. ببینید منطق چه اقتضاء مىکند؟ حرفى که ما در مورد مسئلهى فلسطین داریم، یک حرف شعارى نیست؛ یک حرف صددرصد منطقى است.
یک عده قدرتمند که در رأس آنها اول انگلیس بود، بعد هم آمریکا ملحق شد، دنبالهروِ آنها هم کشورهاى غربى، آمدهاند مىگویند کشور فلسطین و ملت فلسطین باید حذف بشوند تا به جاى آن، کشورى به نام اسرائیل و ملت جعلىاى به نام ملت اسرائیل به وجود بیاید. این یک حرف؛ یک حرف دیگر هم در مقابلش هست که حرف امام است؛ مىگوید: نه، این واحد جعلى و تحمیلى باید حذف شود؛ به جاى آن، ملت اصلى و کشور اصلى و واحد جغرافیائى اصلى سر کار بیاید. از این دو حرف، کدام منطقى است؟ آن حرفى که متکى به سرنیزه و سرکوب است و مىخواهد یک نظام سیاسى را، یک واحد جغرافیائىِ تاریخى را با چند هزار سال سابقه، بکلى از صحنهى جغرافیا حذف کند، این منطقى است یا آن حرفى که مىگوید نه، این واحد اصلى جغرافیائى باید بماند، آن واحد جعلى و تحمیلى باید از بین برود؟ امام این را مىگفت. این منطقىترین حرفى است که در باب اسرائیل غاصب و در باب مسئلهى فلسطین مىشود گفت. امام این را گفت؛ صریح هم این را بیان کرد. حالا اگر کسى این حرف را به اشاره هم بیان کند، یک عدهاى که مدعى خط امامند، مىگویند آقا چرا این حرف گفته شد؟! خوب، این حرف امام است؛ این منطق امام است؛ این منطق صحیح است؛ همهى مسلمانان عالم، همهى آزادگان عالم، ملتهاى بىطرف باید این حرف را قبول کنند و بپذیرند. این، درست است. این، موضع امام است.
یک نکتهى آخر هم عرض بکنم. شما برادران و خواهران عزیز در گرماى هوا تحمل کردید؛ خداوند انشاءاللَّه شما را مأجور بدارد. یک نکتهى اساسى دیگر در مورد خط امام و راه امام این است که امام بارها فرمود قضاوت در مورد اشخاص باید با معیار حال کنونى اشخاص باشد. گذشتهى اشخاص، مورد توجه نیست. گذشته مال آن وقتى است که حال فعلى معلوم نباشد. انسان به آن گذشته تمسک کند و بگوید: خوب، قبلًا اینجورى بوده، حالا هم لا بد همان جور است. اگر حال فعلى اشخاص در نقطهى مقابل آن گذشته بود، آن گذشته دیگر کارائى ندارد. این همان قضاوتى بود که امام امیر المؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) با جناب طلحه و جناب زبیر کرد. شما باید بدانید طلحه و زبیر مردمان کوچکى نبودند. جناب زبیر سوابقى درخشان دارد که نظیر آن را کمتر کسى از اصحاب امیر المؤمنین داشت. بعد از به خلافت رسیدن جناب ابى بکر، در همان روزهاى اول، پاى منبر ابى بکر چند نفر از صحابه بلند شدند، اظهار مخالفت کردند، گفتند: حق با شما نیست؛ حق با على بن ابى طالب است. اسم این اشخاص در تاریخ ثبت است. اینها چیزهائى نیست که شیعه نقل کرده باشد؛ نه، این در همهى کتب تواریخ ذکر شده است. یکى از آن اشخاصى که پاى منبر جناب ابى بکر بلند شد و از حق امیر المؤمنین دفاع کرد، زبیر است. این سابقهى زبیر است. مابین آن روز و روزى که زبیر روى امیر المؤمنین شمشیر کشید، فاصله بیست و پنج سال است. حالا برادران اهل سنت از طرف طلحه و زبیر اعتذار مىکنند، مىگویند آنها اجتهادشان به اینجا منتهى شد؛ خیلى خوب، حالا هرچى. ما راجع به اینکه آنها در مقابل خداى متعال چه وضعى دارند، الآن در مقام آن نیستیم؛ اما امیر المؤمنین با اینها چه کرد؟ جنگید. امیر المؤمنین از مدینه لشکر کشید، رفت طرف کوفه و بصره، براى جنگ با طلحه و زبیر. یعنى آن سوابق محو شد، تمام شد. امام ملاکش این بود، معیارش این بود.
بعضىها با امام از پاریس تو هواپیما بودند و آمدند ایران؛ اما در زمان امام به خاطر خیانت اعدام شدند! بعضىها از دورانى که امام در نجف بود و بعد که به پاریس رفت، با ایشان ارتباط داشتند، در اول انقلاب هم مورد توجه امام قرار گرفتند؛ اما بعد رفتار اینها، موضعگیرىهاى اینها موجب شد که امام اینها را طرد کرد، از خودش دور کرد. میزان، وضعى است که امروز بنده دارم. اگر خداى نکرده نفس اماره و شیطان، راه را در مقابل من منحرف کردند، قضاوت چیز دیگرى خواهد بود. مبناى نظام اسلامى این است و امام اینجورى عمل کرد.
بیانات، سال1389، ص: 86
خطوط دیگرى را هم در زمینهى راه امام و خط امام مىشود بیان کرد. آنچه که عرض شد، مهمترین و مؤثرترینها بود. خوب است برادران، جوانان، اهل فکر و تحقیق، طلاب، دانشجویان، روى این مبانى فکر کنند، روى اینها کار کنند. فقط متن باقى نمانَد؛ این متنها درست توضیح داده شود، تبیین شود.
همه، بخصوص جوانهاى عزیز ما این را بدانند؛ آنچه که بعد از رحلت امام تا امروز اتفاق افتاده است، از دشمنىها، کارشکنىها، هر کارى که کردند، از هر نوعى که انجام دادند، نتوانسته است در پایههاى این نظام اندک تزلزل و تکانى ایجاد کند؛ بلکه بعکس، هر ضربهاى که دشمن حوالهى جمهورى اسلامى کرده است، در نتیجه به استحکام بیشتر جمهورى اسلامى انجامیده است؛ درست مثل هشت سال جنگ تحمیلى. هشت سال همهى قدرتهاى سیاسى و نظامى و مالى بزرگ دنیا پشت سر رژیم بعثى عراق ایستادند، با ایران اسلامى جنگیدند، همهى توان خودشان را به میدان آوردند تا جمهورى اسلامى را شکست بدهند یا تضعیف کنند؛ نتیجه چه شد؟ وقتى که این هشت سال تمام شد، دنیا با کمال حیرت، ناظر به پا خاستن جمهورى اسلامى با یک قدرت دفاعى و نظامى بمراتب قوىتر و عظیمتر از هنگام جنگ شد. قدرت جمهورى اسلامى بعد از جنگ آنچنان در دنیا طلوع کرد که چشمها را خیره کرد. امروز هم همینجور است. هر اتفاقى که دشمنان برنامهریزى کنند، افراد سادهدل و خام و غافل به هر نحوى با دشمنان همراهى کنند، با ایستادگى ملت ایران، نتیجهاش تقویت بیشتر جمهورى اسلامى است.
شما دیدید فتنهاى به وجود آمد، کارهائى شد، تلاشهائى شد، آمریکا از فتنهگران دفاع کرد، انگلیس دفاع کرد، قدرتهاى غربى دفاع کردند، منافقین دفاع کردند، سلطنتطلبها دفاع کردند؛ نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که در مقابل همهى این اتحاد و اتفاق نامیمون، مردم عزیز ما، ملت بزرگ ما در روز نهم دى، در روز بیست و دوى بهمن، آنچنان عظمتى از خودشان نشان دادند که دنیا را خیره کرد. ایران امروز، جوان امروز، تحصیلکردهى امروز، ایرانیان امروز، آنچنان وضعیتى دارند که هر توطئهاى را دشمن علیه نظام جمهورى اسلامى زمینهچینى کند، به توفیق الهى توطئه را خنثى مىکنند. منتها توجه داشته باشید؛ باید تقوا پیشه کنیم. آنچه ما را قوى مىکند، تقواست؛ آنچه ما را آسیبناپذیر مىکند، تقواست؛ آنچه ما را به ادامهى این راه تا رسیدن به اهداف عالیه امیدوار مىکند، تقواست.
پروردگارا! به محمد و آل محمد توفیق تقوا به همهى ما، به آحاد این ملت مرحمت بفرما. پروردگارا! دلها را به هم نزدیک کن. پروردگارا! محور خط امام و شخصیت امام و هویت واقعى این انقلاب را روزبهروز در میان ملت ما برجستهتر کن. پروردگارا! قلب مقدس ولى عصر را از ما راضى و خشنود کن؛ ارواح طیبهى شهدا را از ما خشنود کن؛ روح مطهر امام بزرگوار را از ما خشنود بفرما.[9]
[1] ( 1) احزاب 70 و 71؛« اى کسانى که ایمان آورده اید! از خدا پروا دارید و سخنى استوار گوئید تا اعمال، شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بر شما ببخشاید. و هرکس خدا و پیامبرش را فرمان بَرد، قطعاً به رستگارى بزرگى نائل آمده است.»
[2] ( 1) هود: 112؛« پس همان گونه که دستور یافتهاى، ایستادگى کن. و هرکه با تو توبه کرده[ نیز چنین کند]. و طغیان مکنید؛ که او به آنچه انجام مىدهید، بیناست.»
[3] ( 2) شورى: 15؛« بنابراین به دعوت پرداز و همان گونه که مأمورى، ایستادگى کن ...»
[4] ( 1) احزاب: 21
[5] ( 2) ممتحنه: 4
[6] ( 1) فتح: 6
[7] ( 2) حج: 40؛« ... و قطعاً خدا به کسى که[ دین] او را یارى مىکند، یارى مىدهد ...»
[8] ( 3) فتح: 6؛« ... بدِ زمانه بر آنان باد! و خدا بر ایشان خشم نموده و لعنتشان کرده و جهنم را براى آنان آماده گردانیده؛ و[ چه] بد سرانجامى است.»
[9] آیتاللّه العظمى سید على خامنهاى، بیانات، 25جلد.
- ۹۴/۰۸/۲۴